نامه سرگشاده يك اسير جنگي دوران جنگ ايران و عراق
آقاي احمدي نژاد!

نامه "احمدي يوسف زاده" مدير مسئول نشريه "رودبارزمين" كه خود از اسراي دوران جنگ با عراق بوده، خطاب به رئيس جمهور، كه قرار است در ادامه سفرهاي استاني راهي كرمان شود را در زير مي خوانيد.

جناب آقاي احمدي نژاد، رئيس جمهور محترم



8 سال خشكسالي مستمر در كرمان غم انگيز است. شايد تدبير خشكسالي براي جنابعالي كه مي گويند خداوند در حال سخنراني( در سازمان ملل) شما را در هاله اي از نور قرار داد و سران كشورهاي اسلامي را انگار دستي غيبي به صندلي هاي سازمان ملل سفت چسباند و فرصت حتي يكبار مژه زدن را در طول سخنراني به آنها نداد، چندان كار سختي نباشد.

(موضوع معروف «هاله نور» را از آن جهت روايت كردم كه شما هيچ وقت قاطعانه آن را رد نكرديد و اجازه داديد كه ما آن را باور كنيم و كرديم)

براي حضرتعالي كه در هر سفرهاي استاني دهها مصوبه، با هزينه هاي ميلياردي به جاي مي گذاريد و سخنگوي دولتتان هم اخيرا بر اجراي آن مصوبات در حد اجراي قانون اساسي تاكيد دارد و قول تحقق وعده ها را مي دهد، لزوما نبايد رسيدگي به قربانيان خشكسالي كه عمدتا همان 300هزار نفر كپرنشين هستند گره اي باز نشدني باشد.

آقاي رئيس جمهور!

از تلويزيون جمهوري اسلامي شنيديم كه نامه شما به بوش يكي از نشانه هاي ظهور حضرت مهدي جانمان فدايش باد است. خواهش مي كنيم حتي در اين صورت هم، ما را از رنج خشكسالي نجات دهيد، وام هاي بلاعوض را زياد كنيد، وام هاي گذشته شكست خوردگان طبيعت را ببخشائيد، كه از قديم حكما و فقها گفته اند: «المفلس في امان ا...» در اين صورت اگر حدس صدا و سيما هم درست از كار درنيامد، لااقل شيعيان تشنه لب به نوايي رسيده باشند.

جناب آقاي احمدي نژاد!

شما در يكي از سفرهاي استاني آرزو كرديد كه نوكر مردم باشيد و كوچه هايشان را جارو كنيد، در سفر ديگري اعلام آمادگي كرديد، كه رئيس اداره آب شهرستان بشويد و در سفري ديگر اعلام كرديد كه خودتان و وزرايتان افتخار مي كنيد براي مردم كارگري كنيد. ما، اما همچنين انتظارهاي نابجايي كه در شأن رئيس جمهور ايران نيست را از شما نداريم. ما مي خواهيم شما مثل يك رئيس جمهور مقتدر، روز آخري كه از كرمان مي رويد توي سالن استانداري كرمان در حلقه وزيرانتان بنشينيد و قاطعانه بر دردهاي ناشي از خشكسالي، به ويژه در جنوب استان را مرهم بگذاريد و براي آينده هم نسخه اي قابل اطمينان بپيچيد تا دعاي كپرنشينان سيصد هزار نفري بدرقه راهتان بشود. فقط جسارتا نسخه اي نپيچيد كه دواي آن در هيچ دواخانه اي يافت نشود، اين مردم كه 8 سال است شكست پشت شكست را تحمل كرده اند، به نسخه اي آني با شفامندي مداوم نياز دارند و گرنه نوشدارو بعد از مرگ سهراب چه فايده اي دارد؟

شما در نامه به رئيس جمهور آمريكا گفته ايد آموزگار هستيد. نمي دانم هيچ وقت آموزگار دانش آموزي مثل آن كودك كهنوجي بوده ايد كه خانم معلمش رو در رو به من گفت: «سر كلاس درس (بخوانيد داخل كپر) ديدم رنگ از رخساره يكي از بچه ها پريده، هيچ توجهي به درس ندارد و عنقريب است كه غش كند. گفتم حامد حالت خوب نيست؟ معصومانه گفت: نه خانم سرم گيج مي ره، گفتم: صبحانه خورده اي؟ آهسته كه ديگران نشنوند گفت: خانم صبحانه كه نخورده ام هيچ ديشب شام هم نخورده ام، چيزي نداشتيم بخوريم!! از توي كيفم يك اسكناس 500 توماني درآوردم گفتم: برو از مغازه روستا كيك و آبميوه اي بگير بخور بعد بيا بنشين سر كلاس، اما طبع بلند و جنوبي كودك مگراجازه داد كه دست كوچك نيازش را به طرف من دراز كند؟!

شما كه آموزگار بوده ايد، تا به حال چنين دانش آموزاني هم داشته ايد؟! شما در طول دوره آموزگاري تان دانش آموزي داشته ايد، يا ديده ايد، يا حتي شنيده ايد كه مثل دانش آموزان قلعه گنجي و رودباري مدرسه را فقط به خاطر نداشتن يك جفت كفش براي هميشه ترك كند؟ دانش آموزي داشته ايد كه مدرسه اش سايه كهوري پير و صندلي اش حلب روغن 17 كيلويي و كيفش كيسه برنج پاكستاني باشد كه برنجش را ديگري خورده باشد. آستين هاي بلند لباس گل و گشادش از دور داد بزند كه پيراهن نيمدار پدرش را پوشيده است؟! اصلا شما پسر بچه دانش آموز 15 ساله اي را ديده ايد كه با دمپايي مادرش سر كلاس حاضر شود و از شادي هاي زنگ تفريح محروم شود مبادا كه رازش برملا شود و مضحكه همكلاسي ها شود؟! ديده ايد و يا اينكه دانش آموزان و دانشجويان شما دغدغه شان فقط رژيم نامشروع اسرائيل است كه البته آن هم حساسيت به جايي است؟

آقاي رئيس جمهور!

اگر حل مشكل مردم استان كرمان به خصوص جنوب پهناور آن، بويژه در ارتباط با خشكسالي، ناامني و بي شغلي براي دولت شما به طور كامل مقدور نيست، استدعا دارم به كرمان سفر نكنيد تا تصوير شما به عنوان يك ناجي در ذهن مردم فقير مخدوش نشود، لااقل در ذهن آن كشاورز شكست خورده كه خودم شنيدم، يك روز جلو ميز رئيس بانك كشاورزي مي گفت: «حالا شما وام هاي ما را نبخشيد، بالاخره يه روزي هم احمدي نجات مي آيه»

شايد او بتواند چند صباحي ديگر با اميد به وعده هاي شما زنده بماند، اما اگر آمديد و اميدش نااميد شد مثل همان پيرمرد قلعه گنجي توي باغ خشك شده اش دق مي كند و مي ميرد. (داستانش را از قلعه گنجي ها بپرسيد)

جناب رئيس جمهور!

آيت ا... جنتي پير قوم است. حداقل مردم منطقه ما او را كه خطيب جمعه ام القراي ايران است به عنوان نماد دين مي شناسند. آن بزرگوار فرمودند كه نامه شما به رئيس جمهور آمريكا از الهامات خداوندي بوده است. يعني ايشان معتقدند كه نامه شما به رئيس جمهور آمريكا براي دعوت او و همفكرانش به مكتب پيامبران الهي، الهامي بوده كه از جانب خداوند به شما رسيده و تاكيد كردند كه آن نامه به طور مكرر از صدا و سيما پخش شود و در آينده هم در كتاب هاي درسي چاپ بشود تا همان دانش آموزاني كه حال و روزشان را گفتم در كتابشان بخوانند و احتمالا بعضي از فرازهاي آن جزو سوالات امتحاني شان هم شود. مشكل اينجاست كه اگر روزي به توصيه آقاي جنتي عمل شد و دانش آموزان موصوف الحال نامه شما را در كتاب فارسي، يا اصلا چرا فارسي، در كتاب ديني خودشان خواندند، آيا اين سوال برايشان پيش نمي آيد كه چرا خداوند به رئيس جمهور الهام نكرد كه مشكل شام شب ما را حل كند؟!

اگر آمدن و رفتن شما مشكل مردم را به طور كامل و ريشه اي حل نمي كند به كرمان نيائيد و نگذاريد يك مشكل عقيدتي هم به انبوه مشكلات معاش اين مردم اضافه شود.

آقاي احمدي نژاد!



من يك آزاده ام، 8 سال درد فقر و گرسنگي را كشيده ام، يك روز در اسارت و در سن 17 سالگي از سر بيكاري نشستم و وصله هاي لباسم را شمردم، 23 وصله داشت! 8 سال سر گرسنه به بالين گذاشتم و هنوز هر شب از كابوس آن روزهاي مرد افكن راحت نمي خوابم. طبيعي است كه درد دردمندان را بهتر از خودشان با تك تك سلول هاي بدنم مي فهمم، در انتخابات رياست جمهوري هم به شما راي ندادم، اما امروز شما را به عنوان رئيس جمهور هفتاد ميليون ايراني كه كمترين آنها خودم هستم قبول دارم و تقاضا دارم شما به وعده هايتان عمل كنيد. شما مردم ما را از اين زندگي پرمرارت نجات دهيد، شما رنگ سرخ نشاط را جايگزين زرد رويي كودكان ما بكنيد. آن وقت نامه دومتان را با خيال راحت به پاپ يا كوفي عنان يا هر شخصيت ديگري از جهان كه صلاح دانستيد بنويسيد و مشكل بشريت را كه بيشتر ناشي از بي عدالتي و كمتر در نتيجه دوري از سيره انبياست يكجا حل كنيد، ما كه بخيل نيستيم، اما يادتان باشد اول چراغ خانه، بعد چراغ مسجد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم

تو خواه از سخنم پند گير ،خواه ملال

والسلام علي عبادا... الصالحين

آرزومند موفقيت روزافزون شما

كهنوج- احمد يوسف زاده








  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا